لــعل سـلـسـبیــل
خیلی بی نزاکت بودی، دلم را پرکردی و رفتی. سرت را انداختی پایین و رفتی. دلم دلش میخواهد خنک شود، برایت یک شکلک گنده درمیآورم. انگشتهای اشاره ام را میگذارم دو طرف دهانم، ییییی. بعد زبان چسبناکم را عین یک قورباغه میآورم بیرون و تا آنجا که میشود برایت زبان درازی میکنم. کاش میشد زبانم قورباغهای واقعی بود تو به زبانم میچسبیدی، بعد قورتت میدادم که همیشهی همیشه پیش خودم باشی یا پرتت میکردم آن دورها که دیگر اصلا نباشی. اما دل هاجر زمانی 5/24 ساله از قم بعد این همه سال هنوز خنک نشده است. اگر قورباغه بودم یک شیرجه میزدم توی آب و آنقدر شنا میکردم تا سرحال بشوم. بعدش هم یک دهن قورقور میکردم تا همهی غصههای عالم از یادم برود.
چی میشد اگر یک روز به کلهی جادوگر بدجنسی میزد که من را تبدیل به یک قورباغه کند؟ مسخره کن! میدانم، من که پرنسس نیستم اما بدان که همهی اینها تقصیر توست. تقصیر توست که آرزو میکنم قورباغه بشوم.
عصبانیم، از تو، از خودم، از همهی زندگیم. میروم جلوی آینه برای خودم هم یک زبان گنده در میآورم.
آرزو میکنم یک روز پشه بشوی و گیرم بیفتی.
آرزو میکنم یک روز بتوانم هضمت کنم.
(امیدوارم این مطلب را بخوانی و بترکی!).
Design By : LoxTheme.com |